گل‌های سرخ بر آب

نویسنده: جمال میرصادقی

ناشر: کتابسرای میردشتی

نوبت چاپ: چاپ اول – ۱۳۹۸

تعداد  صفحه: ۲۹۶ صفحه

خصوصیات ظاهری: قطع رقعی | جلد شومیز | کاغذ تحریر

شابک: 9786229504109

کد محصول 41920 دسته‌بندی برچسب‌ها ,
این کتاب را با دیگران به اشتراک بگذارید

کتاب «گل‌های سرخ بر آب» داستان با تفسیر جمال میرصادقی است. در معرفی کتاب نیز می‌خوانید: «کنار جویبار نشست  و به آب صاف و زلالش نگاه کرد که نور خورشید را در خود انداخته بود. آبی نوشید. شاخ و برگ انبوه چنار را نگاه می‌کرد که گل سرخی را دید روی آب می‌آمد. آن را گرفت. بو نکرده دماغش معطر شد. گل دیگری را جویبار آورد. آن را نگرفته بود که یکی دیگر تا هفت گل را آب آورد. در فصل زمستان این گل های سرخ تازه از کجا به هم رسیده بود؟»

گزیده‌ای از کتاب

پیرمرد نگاری را چاق می‌کرد و به دهان او می‌گذاشت و لب‌های سیاه جگری‌اش روی هم می‌جنبید و سوت و صدا بیرون می‌داد. «نکن جوون… پشیمون می شی.. نکن جوون…» یک‌وری روی گلیم نخ‌مایی افتاده بود و مک می‌زد. آن طرف‌تر خشایار دود با ولع فرو می‌داد. ساقی‌اش، پیرمرد دیگری بود. دورتر از آن‌ها، زن‌ها جوان سفیدرو و خوش چشم و ابرویی به پهلو خوابیده بود و مرد جوان زردنبویی نگاری را به دهان او گذاشته بود. زن را دو سه بار تو خیابان‌ها دیده بود. تک‌پرانی می‌کرد. نشانیش را به رعنا داده بود و رعنا گفته بود:«کارش خرابه، هرچه در میاره، دود می‌کنه می‌ره تو هوا. می‌گن شب عروسیش مردشو چند نفر با خودشون بردن و دیگه ازش خبری نشده. بیچاره به هر دری می‌زنه و با هر کی می‌ره تا از مردش خبری پیدا کنه. حالا کارش به خیابون کشیده. خدا نکنه عاقبت کسی به این جاها بکشه.»

داشت نگاهش می‌کرد که زن رعشه گرفت و نگاری از دهانش افتاد و به خود پیچید و روی گلیم مچاله شد و جیغ زد. دستش چنگ می‌زد و پاهاش به هم می‌پیچید. پیرمرد از کنار او. بلند شد و روی پاهای او نشست و دو ساقی دیگر دست‌های او را گرفتند و زن کف به دهان آورده بود و دندان‌هاش را می‌جوید.
کتاب «گل‌های سرخ بر آب» در انتشارات فرهنگسرای میردشتی چاپ شده و در اختیار علاقه‌مندان به ادبیات کوتاه ایرانی قرار گرفته است.

می‌خواهید این کتاب را بخوانید؟

می‌خواهید این کتاب را بخوانید؟

مشاهده و دانلود بخشی از کتاب

راهنمای تربیت فرزندانی راست‌گو

مشاهده و دانلود بخشی از کتاب

راهنمای تربیت فرزندانی راست‌گو

می‌خواهید این کتاب را بخوانید؟​

دیگر آثار جمال میرصادقی

هر بار که به خانه‌ی آن‌ها می‌رفت، هیجان‌زده بود، سه بار در هفته. گلی را برای کنکور آماده می‌کرد. بعد از درس می‌ماند، با هم حرف می‌زدند گاهی با هم سینما می‌رفتند. لحظه‌های شیرینی بود. وقتی به خانه برمی‌گشت، همه فکر و ذهنش متوجه او بود، گاه خوابش را می‌دید، یاد و خیالش پر شده بود از صحبت‌های او، خنده‌های او، شیرینی حضور او. زود راه افتاد. توی خانه دلش آرام نمی‌گرفت.

بیشتر بخوانید…

آواتار موبایل
Main Menu x