روشنایی روز ادامه‌ی تاریکای شب است

نویسنده: حمید حیاتی

ناشر: کتابسرای میردشتی

نوبت چاپ: چاپ اول – 1400

تعداد  صفحه: 116 صفحه

خصوصیات ظاهری: قطع رقعی | جلد شومیز | کاغذ بالک

شابک: 9786227600513

کد محصول 58207 دسته‌بندی برچسب
این کتاب را با دیگران به اشتراک بگذارید

کتاب «روشنایی روز ادامه‌ی تاریکای شب است» رمانی تألیفی از حمید حیاتی است. در معرفی این کتاب می‌خوانید: «نکند آن کس نماینده‌ی فَرامن باشد! چون اگر روشنایی روز ادامه‌ی تاریکای شب است، پس تاریکای شب هم ادامه‌ی روشنایی روز است. فروید می‌گوید اگر فرامن نبود تمدن هم نبود. تمدن از محدودیت آدم‌ها می‌آید. از محدودیت آن‌ها به صورت‌های گوناگون. و اینگونه است که آدم ناخشنود می‌شود از تمدن. چون هرچیز طبیعی‌ای شرم‌آور می‌شود. این مرز و حدها آدم ها را روان‌نژند می‌کنند. آدم‌ها به جان هم می‌افتند. همدیگر را آزار می‌دهند. برای یکدیگر دام پهن می‌کنند. به یکدیگر از بالا نگاه می‌کنند و از حقیر‌شدن دیگران لذت می‌برند. کارشان می‌شود سرک کشیدن به زندگی دیگران. یکدیگر را وسیله می‌کنند. این‌ها صورت‌های آرام و نرم این محدودیت است. گاهی می‌شود که طرف یک دفعه اسلحه برمی‌دارد می‌رود خیابان. و بیخودی آدم می‌کشد. چون وجود دیگری آزارش می‌دهد. اما چون نمی‌داند آن دیگری کیست شیر اسلحه‌اش را رو به هرطرفی می‌گیرد. ناخشنودی تبدیل به جنون می‌شود و از آدم دیوانه هیچ کاری بعید نیست.»

گزیده‌ای از کتاب:

«نه، نمی‌شود. باید بروی کمک بیاوری. پاهایت روی برف لیز می‌خورد. چهاردست‌وپا زمین می‌افتی. رخساره پایش را روی پدال گاز فشار می‌دهد. از سر اگزوز آب می‌چکد و دود آبی‌رنگی می‌تپد به حلقت. می‌گویی: «کم گاز، کم گاز!». ماشین تق‌تق می‌کند و خاموش می‌شود. نفس زنان جلو می‌روی. رخساره شیشه را پایین می‌دهد. عرق و گل روی سر و صورت و لباس‌هایت لک انداخته است. دستت را روی سینه‌ات فشار می‌دهی. درست وسط جناغ سینه‌ات تیر می‌کشد.

– ولش کن! برو کمک بیار. کار تو نیست.

بخاری که از دهانت بیرون می‌زند می‌رود و به صورتش می‌خورد. صورتش را پس می‌کشد. باید بوی سیر مانده‌ی کالباس شب گذشته اذیتش کرده باشد.

–  قلبت درد می‌کنه؟

سؤالش بردت به بیمارستان. بردت به موقعی که روی تخت دراز کشیده بودی.

خجالت زده؛ به‌سبب لباسِ عملی که پس و پیشش را با بندکی به هم بسته بودند می‌خواستی پیش زنی که روی تخت بغلی دراز کشیده بود و ملحفه‌ای رویش بود آبروداری کنی. درست صورتش را نمی‌دیدی. گیج و منگ بودی. دلشوره داشتی. آخر، نفر بعدی تو بودی. تو باید می‌رفتی اتاق آنژیوگرافی. زن را شکل جسد می‌دیدی. همه‌جا به شکل وحشتناکی سفید بود. سفیدِ سفید. بین تو و آن زن، کمد کوچکی بود. روی کمد قیچی‌ای قرار داشت که دهانش باز بود. خیلی عجیب بود! وقتی قیچی را دیدی خوف برت داشت. لرز افتاد به جانت. نهیبی به خودت زدی. قیچی مگر ترس دارد؟ این همان قیچی‌ای است که…»

رمان «روشنایی روز ادامه‌ی تاریکای شب است» در انتشارات کتابسرای میردشتی چاپ شده و در اختیار علاقه‌مندان به رمان و داستان‌های فارسی قرار گرفته است.

می‌خواهید این کتاب را بخوانید؟

مشاهده و دانلود بخشی از کتاب

روشنایی روز ادامه‌ی تاریکای شب است
آواتار موبایل
Main Menu x