راز فرش آناهیتا

نویسنده: مگان ناتال سایرز

مترجم: شیرین لارودی

ناشر: کتابسرای میردشتی

نوبت چاپ: چاپ اول – 1400

تعداد  صفحه: 380 صفحه

خصوصیات ظاهری: قطع رقعی | جلد شومیز | کاغذ تحریر

شابک: 9786227546071

این کتاب را با دیگران به اشتراک بگذارید

رمان «راز فرش آناهیتا» تألیف مگان نانال سایرز است که با ترجمه‌ی شیرین لارودی به چاپ رسیده. در معرفی کتاب آمده است:

«این داستان، با ارائه ی جنبه هایی از تاریخ، احساسات عاشقانه، ادبیات و رمز و راز، قطعاً برای خوانندگان بی‌شماری جذاب خواهد بود. اگر مجبورتان می‌کردند با کسی که دوست ندارید ازدواج کنید، چه می‌کردید؟ برای آناهیتا، که دختر قالیبافی از عشایر ساکن ایران در قرن نوزدهم بود، پاسخ این سؤال واقعاً معما جلوه می‌کرد.

آناهیتا در می‌یابد که پدرش می‌خواهد او را به همسری رئیس قبیله درآورد. او باید با رئیس قبیله ازدواج کند، مردی که به نظرش نفرت انگیز است. آناهیتا تصمیم می‌گیرد سرنوشت خود را تغییر دهد. او مسابقه‌ای ترتیب می‌دهد و از خواستگارانش می‌خواهد راز معمایی را که او در قالی جهیزیه‌اش می‌بافد، پیدا کنند. این کار او با عکس‌العمل‌های مختلف اطرافیانش مواجه می‌شود و توجه مردان متفاوتی را جلب می‌کند، از جمله یک فرد سیاسی، معلم مدرسه، چوپان و شاهزاده.»

گزیده‌ای از کتاب:

«آناهیتا، درون حصار، در میان میش‌های باردار ایستاده بود. میش‌ها برای پشم چینی اوایل بهار آماده بودند. او به پدرش گفت: «بابا، برایت یک معما دارم! آن چیست که طعم و رنگ می‌بخشد، زیر پای ماست و روشنایی خورشید را به خانه می‌آورد؟

پدرش گفت: «خب، یک راهنمایی؟» و لبخند ملایمی چهره‌ی زمخت و ریشویش را پوشاند.

–  راهنمایی نداریم.

فرهاد روی گوسفندی که پاهایش را بسته بود، خم شد و گفت: دختر شیرین من، معماهای تو هر سال سخت‌تر می‌شوند. فقط یک راهنمایی برای پدر بیچاره‌ات!»

– خب، بگذار ببینم…

آناهیتا دست‌هایش را به کمر زد. با این حرکت او، انگار پرندگان گلدوزی شده روی دامن پر چینش بال‌های خود را گشودند: «بسیار خوب بابا، راهنمایی‌ات می‌کنم. مقدار زیادی از آن باعث خنده‌ی شدید می‌شود.»

فرهاد قیچی پشم چینی‌اش را زیر چانه‌ی گوسفند قرار داد و گفت: «آه، باید زعفران باشد!» و در حالی که خط مستقیمی را تا زیر شکم بزرگ گوسفند قیچی می‌کرد، خندید و گفت: «به برنج ما طعم می‌بخشد، پشم را برای فرش‌هایمان رنگ می‌کند و درست به رنگ خورشید دم غروب است.»

آناهیتا چشمانش را باریک کرد، انگار که عصبانی است و گفت: «تو که به راهنمایی من نیازی نداشتی!»

سپس پشم حنایی رنگی را که یکپارچه از میش جدا کرده بودند، برداشت و روی پتویی بافته شده پهن کرد. گره‌های آلوده به فضولات گوسفند را جدا کرد و الیاف ظریف پشت و سرشانه‌ی حیوان را برداشت و در سبد گذاشت. پدرش اجازه می‌داد از این پشم‌ها برای بافتن استفاده کند…»

رمان «راز فرش آناهیتا» در انتشارات کتابسرای میردشتی چاپ شده و در اختیار علاقه‌مندان به رمان و داستان‌های خارجی قرار گرفته است.

می‌خواهید این کتاب را بخوانید؟

مشاهده و دانلود بخشی از کتاب

راز فرش آناهیتا
آواتار موبایل
Main Menu x