تو نخ بابام

نویسنده: جاستین هالپرن

مترجم: سیمین آزمون

ناشر: کتابسرای میردشتی

نوبت چاپ: چاپ اول – 1400

تعداد  صفحه: 118صفحه

خصوصیات ظاهری: قطع رقعی | جلد شومیز | کاغذ بالک

شابک: 9786227562019

این کتاب را با دیگران به اشتراک بگذارید

کتاب «تو نخ بابام» تألیف جاستین هالپرن است که با ترجمه‌ی سیمین آزمون به چاپ رسیده. لوری نوتارو، نویسنده‌ی کتاب (دختران سبک‌مغز) که از پرفروش‌های روزنامه‌ی نیویورک‌تایمز بوده در مورد کتاب «تو نخ بابام» نوشته است: «کتاب تو نخ بابام به واقع خنده‌دار و جذاب است. جاستین هالپرن تیرهای شادی‌بخش خنده را بی‌امان به سویمان پرتاب می‌کند. وی قادر است در بخش کوچکی از یک پاراگراف واژه‌ها را از طنزآلود به مشمئزکننده و سپس به تأثربرانگیز، به گونه‌ای یکدست سامان بخشد.»

گزیده‌ای از کتاب:

«بابا درست ساعتی یه بار از کوره درمی‌رفت و همه‌ش و همه‌ش به خودش فحش می‌داد: «داریم می‌رسیم به اون خراب شده، دیگه چیزی نمونده.» یه روز و نیم گذشت و بعد از بیست و چهار ساعت رانندگی بالأخره رسیدیم. اون‌جا تو سالن هتل، ایل و تبارمونو پیدا کردیم. شصت نفر از خانواده‌ی هالپرن‌ها اون‌جا می‌موندن. یکی از اونا هم بابابزرگم (بابای بابام) بود که اون موقع نود سالی داشت. بابابزرگم از این‌که بقیه‌ی فامیل خیلی بهش توجه کنن و احترام بذارن متنفر بود. این اخلاقش اونو درست شبیه به پسربچه‌های تخس و گوشه‌گیر می‌کرد.

اون تا سن هفتادوپنج سالگی یه مزرعه‌ی تنباکو رو توی کنتاکی اداره کرده بود و حالا فقط به این خاطر که پیرتر از قبل شده بود، چاره‌ای نداشت جز این‌که بذاره دیگران بهش کمک کنن. هرچند معتقد بود نیازی به کمک گرفتن از کسی نداره. خونواده‌ی من اتاق‌های یه طبقه از هتلو رزرو کرده بودن. هر کدوم از اتاق‌ها مال دو نفر از ما بود. اما هنوز هیچ‌کدوم توی اتاق‌ها مستقر نشده بودیم.

داداشام فوری تصمیم گرفتن جفت‌شون یه اتاقو شریک شن و یه اتاق هم که مال مامان و بابا بود. حالا فقط من می‌موندم و یه اتاق دوتخته. همه‌ی بزرگ‌های فامیل فکر می‌کردن اگه من با بابابزرگ تو یه اتاق بخوابم خیلی خوب می‌شه. بابابزرگ قبلاً با ما زندگی می‌کرد و من یادم بود که همیشه یه بطری نوشابه توی اتاقش داشت و گاه و بی‌گاه می‌رفت سروقتش و دزدکی یه قلپ ازش سر می‌کشید.

یه بار داشتیم بازی دزد و پلیس می‌کردیم. دان، بابابزرگو گرفت و بابابزرگ فریاد کشید: «تو منو گرفتی!» و بعد قهقهه‌های بلندی سرداد. اینم یادم بود که واسه‌ی این‌که بتونه از رخت‌خوابش بیاد بیرون یه نفر باید کمکش می‌کرد. اما وقتی کسی می‌خواست بنشونتش توی جاش حسابی کفری می‌شد..»

کتاب «تو نخ بابام» در انتشارات کتابسرای میردشتی چاپ شده و در اختیار علاقه‌مندان به داستان‌های کوتاه و طنز قرار گرفته است.

می‌خواهید این کتاب را بخوانید؟

مشاهده و دانلود بخشی از کتاب

تو نخ بابام
آواتار موبایل
Main Menu x