کتاب «روزها جنگ، شبها عشق» رمانی تألیفی از
بهمن علینژاد است. این کتاب که رمانی ضد جنگ به شمار میآید، داستان آدمهایی را نقل میکند که برخلاف خواسته خود وارد کاراز جنگ شدهاند. آدمهایی که برای ارتش فقط یک سرباز هستند؛ اما هرکدام از این آدمها داستان زندگی خود را دارند. قهرمان داستان تکتیراندازی است که در بحبوحه جنگ از آتشافروزی و کشتار منزجر میشود؛ اما همچنان با ندای وظیفه خود پیش میرود. ندایی که در میان انفجار گلوله توپ و تانک محو میشود و سپس به صورت دستورات خشک از دهان فرماندهان بیرون میریزد. در میان جنگ، مرگ بر او لبخند میزند و با همان لبخند از کنارش بیتفاوت رد میشود تا هرچه بیشتر درباره جنگ فکر کند. داستان در ذهن پرسوناژ اول جلو و عقب میرود و بر پوشالی بودن ارزشهای کشورگشایان صحه میگذارد. تا اینکه صلح موقت پیش میآید و هنگ تا اول شهر مرزی عقبنشینی میکند. آنجاست که روی دیگر زندگی یعنی عشق بر او چهره میگشاید. یکی عشق پاک و نشدنی و دیگری عشق ممنوعه.
باآنکه صلح موقت شده است، سایه جنگ همچنان بر آسمان شهر سنگینی میکند. جنگ و تبعات آن و زندگی پیشین دختر مانع از رسیدن آن دو به همدیگر میشود. طوری که قهرمان داستان را به سمت عشق ممنوعه سوق میدهد. اینجاست که همسنگرهای سابق، دشمنان جدید میشوند تا نشان بدهند مرز دوستی و دشمنی در میان سپهسالاران جنگ، در میان منافع و آزمندی تمامنشدنی آنها خطکشی شده است. داستان در میان روزها جنگ و شبها عشق ادامه پیدا میکند تا اینکه…
گزیدهای از کتاب:
«ـ فرق سرباز با سرجوخه مثل فرق دو تا مرغ شکمپُره که اولی توی فره و دومی بیرون فر. میدونی چرا دومی رو بیرون فر گذاشتن؟
ـ نه، نمیدونم.
ـ چون فر کوچیکه و جا برای هر دو تا نیست.
ـ پس بهزودی نوبت مرغ دومی میشه.
ـ آره، اصول ارتش همینه. اول سرباز و آخرسر سرهنگ میره جلوی توپخانه، اما دربارۀ ژنرالها و سیاستمدارها…
ـ باید منتظر بشن فر خالی بشه؟
ـ نه، کاملاً اشتباهه. ژنرالها و سیاستمدارها همون کسایی هستن که درِ فر رو باز میکنن، مرغها رو میذارن اون تو و دمای فر رو تنظیم میکنن.»
رمان «روزها جنگ، شبها عشق» در
انتشارات کتابسرای میردشتی چاپ شده و در اختیار علاقهمندان به
رمان و داستانهای فارسی قرار گرفته است.