کتاب «داستان زندگی من» تألیف لائو شه است که
الهام دارچینیان به زبان فارسی ترجمه کرده. در معرفی کتاب آمده است: ««لائو شه» در اثر کوتاهش «داستان زندگی من» با توصیفی نیمهطنز و نیمهتلخ، زندگی در پکن و مردمانش را در شروع قرن بیستم روایت میکند. دورانی سراسر دگرگونی و بهتزندگی، آشفتگیهای سیاسی، به مخاطرهافتادنِ امپراتوری و آنچه پیامدهای گریزناپذیر این گذارِ عظیم است. جامعه آرامآرام عرف و عادات آبا و اجداد چین امپراتوری را در همهی عرصهها از مشاغل و سرگرمیها گرفته تا ذهنیات حاکم بر جامعه به کنار مینهد. آدمهای متوسط، کارمندان دولت و حقوقبگیران، زندگی بسیار سخت، تلخ و یکنواختی پیش رو دارند و چشماندازی از شادی و کامروایی پیدا نیست. به باور لائو شه، در چنان وضعیتی ریشخند و خنده تنها پادزهری است که به طریقی آدمی را زنده نگه میدارد. از اینروست که راوی پنجاهسالهی داستان که چیزی نمانده از گرسنگی تلف شود، لبخند به لب قصهی خود را میآغازد. لحن لائو شه آمیخته به تأثیری گزنده است. گویی زندگی، شوخی بیمزهای بیش نیست، آنقدر احمقانه که اگر میترسی به گریه بیفتی، بهتر است به هرآنچه رخ میدهد، لبخند بزنی.»
گزیدهای از کتاب
« دوباره خود را باختم. در نخستین تیربار به خود مسلط شدم، اما اینبار صدای شلیکها بسیار بیشتر بود، خطر جدی بود و مانند هر آدمی که مرگ روبهروست، ترس همهی وجودم را فراگرفت. ناگهان شروع به دویدن مردم، بغد از چند گام، با تمام نیرو ایستادم تا گوش تیز کنم. صدای شلیکها بیشتر و بیشتر شده بود، اما من نمیتوانستم چیزی ببینم، فضای پیرامون بسیار تاریک بود، فقط میشنیدم، اما نمیدانستم چرا شلیک میکردند و از کجا، در آن خاموشی فقط من بودم و صدای مهیب تیرباری از دور. به کدام سو میدویدم؟ آنسوتر چه میگذشت؟ باید لختی تأمل نیکردم، اما از توانم خارج بود، اگر شجاعت بیشتری هم داشتم باز هم در آن شرایط بیفایده بود، واقعاً نمیدانستم چه باید بکنم. پس…» کتاب «داستان زندگی من» در
انتشارات کتابسرای میردشتی به چاپ رسیده است و در اختیار علاقهمندان به
داستان کوتاه قرار گرفته.