کتاب «جستوجو» تألیف فردریک دورنمات است که با ترجمهی همایون نوراحمر به چاپ رسیده. در معرفی کتاب آمده است: «دربارهی داستان «جستوجو» نوشتهاند: این داستان داستان پرهیجان و اضطرابآوری است از جستوجوی پیگگیر و مداوم یک کارآگاه برای دستگیری قاتلی که بیماری روانی دارد. لیکن بیش از آنکه یک داستان خیالی و اضطرابآور باشد، توصیفی است از زوال و انحطاط تدریجی بشر که با دید خاص دورنمات به دوستداران داستانهای خود ارائه شده است.»
گزیدهای از کتاب:
«عرق سردی از صورت گونتن فرو میریخت. در گوشهای نشسته بود و با دست راست، دستهی زنبیلش را گرفته بود و حالت انتظار از چشمانش خوانده میشد. به نظر میرسید که ساعتها در آنجا نشسته است. هوای سالن، خفهکننده و تهوعآور و سنگین بود. حالا دیگر شیشههای پنجره روشنتر مینمود و باران فروکش کرده بود و لحظهای بعد ناگهان خورشید از زیر ابر بیرون آمد و روشنایی به درون سالن راه یافت. تنها باد بود که با همان شدت میوزید و در و دیوار آنجا را به لرزه میانداخت. سرانجام صدای اتومبیل از بیرون شنیده شد. گونتن نفس راحتی کشید و احساس آرامش کرد.
ریزن در حال بلند شدن گفت: «بیایید.»
دو مرد بیرون رفتند. مقابل میخانه یک اتومبیل سیاه رنگ ایستاده بود و پشت آن کامیون افراد جوخهی آماده به چشم میخورد. آمبولانس هنوز در راه بود. میدان دهکده زیر نور خورشید میدرخشید. در کنار چشمه، دو بچهی پنج و شش ساله؛ یک دختر و یک پسر ایستاده بودند. دختر عروسکی زیر بغل خود نگاه داشته بود و در دست پسر بچه یک شلاق بود.
ماتایی از پنجرهی اتومبیل داد زد: «گونتن بیا و کنار راننده بنشین». دستفروش کنار راننده نشست و نفس راحتی کشید و بعد که ریزن هم سوار کامیون شد، متایی گفت: «خوب، حالا به ما نشان بده که در جنگل چه پیدا کرده ای؟».»
کتاب داستانی «جستوجو» در
انتشارات کتابسرای میردشتی چاپ شده و در اختیار علاقمندان به
رمان و
داستانهای پلیسی قرار گرفته است.