رمان «جاده» تألیف کورمک مککارتی است که با ترجمهی
صنوبر رضاخانی به چاپ رسیده. کورمک مککارتی پیش از این ده رمان نگاشته و جوایزی نظیر جایزهی ملی کتاب و جایزهی ملی منتقدین کتاب را از آن خود کرده است. کتاب «جاده» نیز در سال ۲۰۰۷ برندهی جایزهی پولیتزر شد. در معرفی کتاب آمده است: «جاده رمانی است دربارهی زندگی و زندهماندهها پس از فاجعهی انفجار اتمی و نابودی آمریکا. در این فاجعه بیشتر آدمها جان باختند و آنهایی که زنده ماندند، برای تداوم زندگی به مبارزه برخاستند. رمان جاده داستان پدر و پسری را بیان میکند که در پی یافتن محیطی مناسب برای زندگی انسانی هستند … آنان از شرق به جنوب غربی آمریکا میروند تا شاید این محیط مناسب را بیابند. دارایی آنها در این سفر تنها یک هفتتیر و یک گاری است و مقداری نان خشک و… مککارتی در این کتاب میکوشد آنچه را که آلبرت اینشتین ششدهه پیش کوشید به ما بیاموزد، به یادمان آورد: «اگر جنگی هستهای رخ دهد، آنوقت زندهها به مردهها رشک خواهند برد.» با تمام اینها، جاده نه داستان ناامیدی، که نقل پیروزی عشق و انسانیت است بر نفرت و پلیدی. رمان جاده، خواندنیترین اثر مککارتی است که سیمای جهان و زندگی آدمیان و مبارزهی آنان را پس از فاجعهی اتمی به گونهای بینظیر به تصویر میکشد.»
گزیدهای از کتاب:
«در تاریکی و سرمای شبِ جنگل بیدار شد و دستش را دراز کرد تا کودک آرمیده در کنارش را لمس کند. شبها تیرهتر از همیشه و روزها خاکستریتر از گذشته بود. گویی چشمهای دنیا، آب سیاه آورده بود و داشت آرام آرام کور میشد. دستش با هر نفس ارزشمند کودک به آرامی بالا و پایین میرفت. روانداز برزنتی را کنار زد و پیچیده در ردا و پتویی بونیاک نیمخیز شد و به دنبال روشنایی به مشرق نگریست، اما نوری ندید. خواب دیده بود که به دنبال کودک و دست در دست او، داخل غاری پرسه میزند. نوری بالای دیوارهای سنگی رسوبی تاب میخورد. به زائرانی افسانهای میماندند که در شکم سنگی جانوری فروبرده شده و راه را گم کرده بودند. از لولههای سنگی در دل دیوارها آب میچکید و با طنینِ هر چکه دقایق، ساعتها، روزها و سالها در سکوتی بیوقفه ثبت میشد. در اتاق سنگی بزرگی که دریاچهای سیاه کهنسال داشت توقف کردند. در آن سوی ساحل….» کتاب «جاده» در
انتشارات کتابسرای میردشتی چاپ شده و در اختیار علاقهمندان به
رمان و داستانهای خارجی قرار گرفته است.