کتاب «بوی خوش یاسهای امینالدوله و داستانهای دیگر» تألیف
جمال میرصادقی است.
گزیدهای از کتاب
«هر بار که به خانهی آنها میرفت، هیجانزده بود، سه بار در هفته. گلی را برای کنکور آماده میکرد. بعد از درس میماند، با هم حرف میزدند گاهی با هم سینما میرفتند. لحظههای شیرینی بود. وقتی به خانه برمیگشت، همه فکر و ذهنش متوجه او بود، گاه خوابش را میدید، یاد و خیالش پر شده بود از صحبتهای او، خندههای او، شیرینی حضور او. زود راه افتاد. توی خانه دلش آرام نمیگرفت. باز هیجان او را گرفته بود. از خانه زد بیرون و پیاده راه افتاد. از کوچه به کوچهی دیگر رفت. عطر گل امینالدوله مشامش را پر کرد. دست دراز کرد و چند شاخهی پُر گل چید. چه عطری داشت، بوی خوشش کوچه را برداشته بود. به خیابان که رسید، سروصداها گوشش را پر کرد. «نوبر بهار دارم، چغاله بادام.» قند و عسل دارم لبو.» «ببرین… ببرین… مالمو حراج کردم.»» کتاب «بوی خوش یاسهای امینالدوله و داستانهای دیگر» در
انتشارات کتابسرای میردشتی به چاپ رسیده است و اگر به
داستان کوتاه و رمان علاقه دارید، نثر ساده و داستانهای شورانگیز این کتاب قطعاً باب طبعتان خواهد بود.