رمان «آهنگ آخر دنیا – رؤیای سیاه» تألیف استیفن کینگ است که با ترجمه‌ی ندا شادنظر به چاپ رسیده. داستان (رویای سیاه) نخستین جلد از مجموعه‌ای سه‌جلدی به نام (آهنگ آخر دنیا) به قلم همین نویسنده است. در معرفی کتاب آمده است: «یک بیماری ویروسی، ساخته‌ی دست بشر، دامنگیر انسان‌ها می‌شود. این بیماری کشنده که شباهت بسیاری به آنفولانزا و ذات‌الریه دارد، به شکل وحشتناکی اسنان‌ها و حتی بضی از حیوانات را از پا درمی‌آورد و فقط عده‌ی کمی از آن جان سالم به‌در‌می‌برند. بازماندگان، بر اساس خوابی مشترک که مسیر آینده را نشان‌شان می‌دهد، به دنبال انسان‌های زنده‌ی دیگر، سفر آغاز می‌کنند. مرد تاریکی که تجسم شیطان است و از جهم پا به زمین گذاشته است، بازماندگان را زیر نظر دارد…»
گزیده‌ای از کتاب:
«فرانی سینه‌اش را صاف کرد و گفت: «کمک می‌خوای؟» پدر برگشت، به او لبخند زد و گفت: «بازم موقع باغبونی غافلگیرم کردی؟» «فکر کنم آره.» اخمی کرد و بعد دوباره چهره‌اش باز شد و گفت: «مادرت هنوز نیومده. البته که نیومده، چون تازه رفته. مگه نه؟ اگه بخوای، می‌تونی کمک کنی، ولی یادت باشه بعدش باید دستاتو بشوری.» فرانی خودش را لوس کرد و گفت: «دستای یه خانم، عادتای اونو نشون می‌دن.» پیتر خواست نگاه سرزنش‌آمیزی به او بیندازد، اما نتوانست. کنار پدرش نشست و مشغول وجین کردن شد. گنجشک‌ها جیک جیک می‌کردند و صدای رفت و آمد ماشین‌ها از خیابان اصلی که از آن جا فاصله داشت، از دور شنیده می‌شد. صدای ترافیک در ماه جولای که تقریبا هر روز یک تصادف مرگبار را به همراه داشت، هنوز به اوج خود نرسیده بود؛ ولی…» رمان «آهنگ آخر دنیا – رؤیای سیاه» در
انتشارات کتابسرای میردشتی چاپ شده و در اختیار علاقمندان به
رمان و
داستان‌های مهیج قرار گرفته است.
